معنی پارچ بلورین

حل جدول

پارچ بلورین

تنگ


پارچ

ظرف آبخوری سر گشاد

تعبیر خواب

پارچ


۱ـ دیدن پارچ در خواب، نشانه به دست آوردن اخلاقی مداراگر با دیگران است، و همچنین به ثمر رسیدن تلاشهای شما.

۲ـ دیدن پارچ شکسته در خواب، نشانه از دست دادن دوستان است. - آنلی بیتون

لغت نامه دهخدا

پارچ

پارچ. (اِ) آب پاش بزرگ. || ظرفی از مس یا سفال که چون کوزه ٔ سرگشاده است.


بلورین

بلورین. [ب ُ] (ص نسبی) منسوب به بلور. ساخته شده از بلور. بلوری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلور شود:
همه کاخ او پر ز بیگانه دید
نشستش بلورین یکی خانه دید.
فردوسی.
راست پنداری بلورین جامهای چینیان
بر سر تصویر زنگاری که بندند آینه.
منوچهری.
همی شد خونش از اندام سیمین
چو ریزان باده از جام بلورین.
(ویس و رامین).
هزار از بلورین طبق تا بسود
که هریک برنگ آب افسرده بود.
اسدی.
کنون ببارد شاخی که داشت بار عقیق
ز مهره های بلورین ساده سوده بری.
ناصرخسرو.
با بلورین جام بهر می مدارا کردمی
چون شکسته شد مدارا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم
که در میانه ٔ خارا کنی ز دست رها.
خاقانی.
بلورین جام را ماند دل من
که شد چون رخنه نپذیرد مداوا.
خاقانی.
بر و بازو چو بلورین حصاری
سر و گیسو چو مشکین نوبهاری.
نظامی.
|| سخت سپید و شفاف. (یادداشت مرحوم دهخدا). همانند بلور سفید و شفاف:
شد آکنده بلورین بازوانش
چو یازنده کمند گیسوانش.
(ویس و رامین).
بلورین گردنش در طوق سازی
بدان مشکین رسن می کرد بازی.
نظامی.
بلورین تن و قاقمی پشت او
بشکل دم قاقم انگشت او.
نظامی.
مرا همچنین چهره گلفام بود
بلورینم از خوبی اندام بود.
سعدی.
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعاکرده و دشنام شنیده.
سعدی.
و گاه ساق بلورین دیگری را شکنجه کردی. (گلستان).
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند.
حافظ.
- بلورین اندام، آنکه اندام او مانند بلور صاف و شفاف باشد. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است. (آنندراج).
- بلورین پنجه، آنکه پنجه ٔ او صاف و روشن باشد. از اسمای محبوب است. (آنندراج).
- بلورین تن، آنکه تن او مانند بلور صاف و شفاف باشد. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است. (آنندراج).
- بلورین ساعد؛ که ساعدی شفاف چون بلور دارد. از اسمای محبوب است. (آنندراج).
- بلورین ساق، که ساق وی سپید و صاف و شفاف مانند بلور باشد. (ناظم الاطباء).
- بلورین سرین، که سرین وی سپید و صاف و مانند بلور باشد. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است. (آنندراج):
همه گلعذاران غنچه دهن
بلورین سرینان سیمین ذقن.
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج).
- بلورین طبق،از اسمای اسپ است. (آنندراج):
همه گوهرین زین و زرین ستام
بلورین طبق بلکه بیجاده فام.
نظامی (از آنندراج).
|| جلیدیه. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

پارچ

(اِ.) ظرف آبخوری سرگشاد.

مترادف و متضاد زبان فارسی

پارچ

آبخوری، تنگ، گیلاس، لیوان

فارسی به عربی

پارچ

ابریق

گویش مازندرانی

پارچ

چوبهایی که در حدفاصل جایگاه دو گاو، در طویله نصب شود تا گاوها...

روستایی از دهستان عشرستاق هزار جریب بهشهر

ظرفی حلبی و استوانه ای شکل که در آن آب را به جوش آورند، قهوه...

از توابع دهستان چهاردانگه ی شهریاری بهشهر

فرهنگ عمید

پارچ

ظرف آبخوری دسته‌دار بزرگ و دهان‌گشاد، از جنس بلور، سفال، یا فلز،

فرهنگ فارسی هوشیار

پارچ

ظرف آبخوری

واژه پیشنهادی

پارچ

صراحی

معادل ابجد

پارچ بلورین

504

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری